اين وبلاگ براي آرشيو طنزواره هاي منتشر شده در دوهفته نامه فرصت راه اندازي شد؛برداشت از مطالب وبلاگ با ذكر منبع اشكالي ندارد.// چون هواي خنده در دنيا پس است.......... يك نفر را هم بخنداني بس است// منتظر نظرات سازنده شما هستم.
  • قالب وبلاگ
  • سرگل
  • فرصت
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلقلك و آدرس fr2.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 73
بازدید کل : 58136
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


بيمه طلائي فرهنگيان

ازطلا گشتن پشيمان گشته ايم

مرحمت فرموده مارا مس كنيد

 

قصه ظهر جمعه چهل سال بعد در همين روزها:

چنان كه راويان احوال و ناقلان اخبار و طوطيان شكّرشكن گفتار روايت و حكايت كرده اند؛ سالياني پيش در همين كشور ما شركتي بيمه گذار با مشكلات و شايعاتي مواجه شد، (از آوردن هرگونه خبري راجع به اختلاس-مختلاس و اينجور صحبت ها معذوريم). بزرگان آن شركت هرچه انديشيدند كه چگونه خود را از اين ورطه هولناك به در برند، چاره اي نيافتند تا اين كه شانس با آن ها يار شد و يكي از بزرگان يكي از وزارت خانه هاي بزرگ كشور، كه جمعيت كارمندانش از تمامي كارمندان ساير ادارات قاره آسيا و اقيانوسيه بيشتر است، با يك شركت بيمه ديگر اختلاف پيدا كردند(به دليل نزديك شدن به ماه مهر از بردن نام آن وزارت خانه هم معذوريم)؛ خلاصه! بزرگان وزارت و بزرگان شركت به توافق رسيدند كه هر ماهه مبلغي ناچيز( كه البته سر جمع مبلغ كلاني مي شد!)، از حقوق پرسنل وزارتخانه كسر و به حساب شركت بيمه اي واريز كنند و در عوض شركت بيمه گذار هزينه هاي درمان آن كارمندان را تقبل كند.

سال اول به خوبي و خوشي سپري شد و هرچند نارضايتي هائي بوجود آمد اما از حد نق و نوق فراتر نرفت در عوض شركت بيمه توانست پاره اي از مشكلات خود را حل كند. شركت بيمه اي وعده وعيدهائي داد كه كارت هوشمند جايگزين كارت هاي كاغذي خواهد شد و...

سال بعد همين شركت دوباره امتياز بيمه طلائي را گرفت و مبلغ دريافتي از كارمندان را بالاتر برد ولي در پرداخت هزينه هاي درمان زيركانه تر از گذشته عمل كرد و توانست سودش را بالاتر ببرد و سال سوم هم با دادن وعده هائي قراداد را به نفع شركت و البته با مبلغي بالاتر بست؛ در اين سال ترفند هاي زيركانه تر اين شركت باعث سود آوري بيشتر شد مثلا هزينه هاي درمان پرسنل وزارتخانه را بعد از چهار ماه پرداخت كردند و هزينه هاي پزشكان و مراكز طرف قرارداد را پس از پنج-شش ماه و مهمتر اينكه براي پرداخت هزينه ها آن چنان مداركي طلب كردند كه بيمار ِدكتر رفته، عطاي گرفتن هزينه را به لقايش مي بخشيد يا براي پرداخت برخي از هزينه ها، بيمار مجبور بود دوباره توسط پزشكي معتمد معاينه شود مبادا دروغ گفته باشد؛ اين وضع كم كم براي بيماران عادي شد و بعد ها ديگر حتي نق و نوق هم نكردند!!!

شايد اگر در اين سال(سال سوم) شركت مذكور هزينه هاي درمان را به موقع به پرسنل آن وزارتخانه پرداخت مي كرد و آنها با آن پول ها سكه يا ارز مي خريدند و در ماه هاي پاياني تابستان مي فروختند؛ بسياري از مشكلات درمانيشان!! خود به خود حل مي شد.

ساليان سال گذشت و آن شركت بيمه با آن قرارداد ارزشمند توانست به يكي از غول هاي بزرگ بيمه اي جهان تبديل شود و كارمندان شريف و زحمت كش آن وزارت خانه تاكنون نتوانسته اند خود را از سيطره آن شركت خارج كنند.

در حال حاضر كه سال هزار و چهارصد و سي و يك شمسي را مي گذرانيم اين شركت بيمه اي بيش از سه چهارم حقوق كاركنان اين وزارت خانه را مي گيرد و فقط تعرفه هاي آموكسي سيلين و آسپرين بچه را مي پردازد.

قصه ما به سر رسيد شركته به خونه اش رسيد؛ بالا رفتيم ماست بود، پائين اومديم دوغ بود؛ هر حرفي جز حرف حق دروغ بود.

:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
:: برچسب‌ها: بيمه طلائي, دارو, درمان, قصه, شركت بيمه,
نویسنده : ف.فرح بخش

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد