اين وبلاگ براي آرشيو طنزواره هاي منتشر شده در دوهفته نامه فرصت راه اندازي شد؛برداشت از مطالب وبلاگ با ذكر منبع اشكالي ندارد.// چون هواي خنده در دنيا پس است.......... يك نفر را هم بخنداني بس است// منتظر نظرات سازنده شما هستم.
  • قالب وبلاگ
  • سرگل
  • فرصت
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلقلك و آدرس fr2.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 332
بازدید کل : 58465
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


آشپزي با اعمال شاقه

در اين شماره طرز تهيه ماده اوليه بسياري از غذاها-يعني مرغ!- را برايتان شرح مي دهم و اميدوارم غذاهائي كه با آن تهيه مي كنيد چند وجب روغن رويش باشد...

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
:: برچسب‌ها: مرغ, گراني, قفل, چمدان, سكه, ,
نویسنده : ف.فرح بخش
راه سوم

در روزگار ما، مرد عمل خيلي كم است اما آدم هائي كه فقط بلدند حرف بزنند و تز بدهند تا دلت بخواهد. نمونه اش همين بنده حقير سراپا تقصير.

 

داشتم فينال جام ملت ها را مي ديدم كه ناغافل يه ايده جديد به ذهنم رسيد؛ پيش خودم فكر كردم، چرا براي برون رفت از مشكلات هميشه به دنبال راه هائي هستيم كه ديگران رفته اند؟! چرا مي خواهيم مشكلات شهرمان را با راه حل هاي كليشه اي حل كنيم؟! يكهو ياد يك ضرب المثل آلماني افتادم كه  مي گويد: "اگر براي انجام كاري فقط دو راه وجود داشته باشد بهترين راه، راه سوم است"؛ چرا ما به دنبال راه سوم نباشيم؛ اين بود كه درست بعد از گل سوم اسپانيا تلويزيون را خاموش كردم و دستم را زير چانه ام زدم و مشغول پروراندن ايده ام شدم؛ اگر درست از آب دربيايد ديگر نيازي به فرمانداري ويژه شدن و گرفتن عوارض آلايندگي پالايشگاه و اين جور چيزها هم نداريم و 90 درصد مشكلاتمان حل مي شود و با يك تير مي توانيم شونصد تا نشانه را يك جا بزنيم ....

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
نویسنده : ف.فرح بخش
چپ اندرچهار

لقمه بايد به اندازه دهن باشه و ايضا كفش هم اندازه پا ؛ اصلا چه معني داره كه آدم لقمه بزرگتر از دهن برداره كه خداي ناكرده گلوگير بشه . من تو زندگيم كلاه گشاد خيلي سرم رفته ولي حتي يك مرتبه هم ياد ندارم كفش شماره چهل و يك به پا كرده باشم ؛ شماره من چهله و فقط شماره چل مي پوشم. كفش بزرگ مال پاي بزرگه، ما را چه به پا تو كفش بزرگان كردن ؟! بنده اگه قرار باشه حد و حريم ها را رعايت نكنم اصلا نمي نويسم. آقا اگه بنا به تعريف از آموزش و پرورش باشه من هستم وگرنه دور من-يكي را خط بكشيد، بنده در انتقاد از آموزش و پرورش چيزي نمي نويسم. همه كارمنداي دولت را كه از سرتاسر ايران جمع كني به اندازه پرسنل آموزش و پرورش همين شهر كوچك ما نميشن. مگه سرم به جائي خورده كه پا تو كفش اينها كنم ؛ ابدا ، غير ممكنه! به امثال من چه كه روي بام بعضي از مدارس آنتن موبايل گذاشته اند. اصلا مگه ايرادي داره ؟! صبح تا شب، وقت و بي وقت گوشي موبايل دستمونه اون وقت چشم نداريم ببينيم يه كم از عوايد اين كار نصيب آموزش و پرورش بشه. هف هش ده پونزده بيس سي تائي دانشمندِ معلوم الحالِ دست نشانده ي مزدور در سرتا سر دنيا گفته اند امواج آنتن هاي بي تي اس براي مغز انسان و به ويژه كودكان ضرر داره ما كه نبايد گول بخوريم!! خودمون عقل داريم؛ چشم هم خدا بهمون داده ، تا حالا به مورد مشكوكي يا به مشكلي برخورد كرده ايم ؟! نه كه نكرده ايم . تازه كلي هم استفاده براي اين آنتن ها مي شود در نظر گرفت، مثلا اگه مخابرات چند سال بدهي خودش را به آموزش و پرورش بپردازه بالاخره به يه زخمي ميشه زد؛ شايد حتي بشه باهاش يه مدرسه جديد ساخت ؛ حتي ميشه در تعامل هميشگي و يك طرفه آموزش و پرورش با ديگر نهادها بيمارستان منظريه را تكميل كرد ، اينكه چيز تازه اي نيست .
اصلا يه چيز ديگه ؛ يادم مياد ما كه درس ميخونديم پرنده هائي كه در حياط مدرسه جمع مي شدند ،كلي حواس ما را پرت مي كردند امّا الان به لطف همين آنتن ها حتي گنجشك هم جرأت پريدن در هواي مدرسه را نداره چه برسه به پرندگان ديگه، فكر مي كنيد اين دستاوردكميه؟! بچه ها شش دنگ حواسشون جمع درس بشه ، بَده؟! اصلا فكر كرده ايد چرا آمار قبولي در مدارس سال به سال داره بالاتر ميره؟! خب اقداماتي از اين دسته كه داره اثر خودش را كم كم نشون ميده .تازه بچه هاي ما هرروز و از نزديك چشمشون به تكنولوژي هاي روز دنيا ميفته و كمبود آموزشگاه ها دراين زمينه ها هم جبران ميشه .
خلاصه اينكه به عقيده من اين كار آموزش-پرورش هيچ ايرادي كه نداره كلي هم حسن داره ، بي خودي هم وقت من و خوانندگان را نگيريد ؛ بنده در اين زمينه هيچ نظري نميدم ؛ چيزي هم نمي نويسم .

:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
:: برچسب‌ها: آنتن, بي تي اس, موبايل, آموزش و پرورش, گنجشك, كفش,
نویسنده : ف.فرح بخش
يه سوزن به خودمون

ماخميني شهري ها صدها خوبي داريم كه هيچ جا پيدا نيست اما چهار پنج تا عيب بزرگ داريم كه مثل "استخوان داخل آشه" ؛ يعني حسابي تو چشم ميزنه . يكي از اون عيب هاي خيلي بزرگ "غريبه پرستيه". (غريب نوازي صفت بسيار خوبيه اما غريبه پرستي نه). خوبه چند مثال بزنيم:
:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
نویسنده : ف.فرح بخش
ايران 23

-يك ساعتيه كه داري كشوهات را به هم مي ريزي ! دنبال چيزي مي گردي ؟!

-آره ؛ كارت ملّيم نيست ؛ ديشب تمام خونه-زندگي را به هم ريختم ولي پيداش نكردم ؛ فكركردم شايد اينجا باشه !

 -حالا چي شده كارت ملي اينقدر برات مهم شده ؟!

-مگه اخبارگوش نميدي ؟!

-نه ؛ خبري شده ؟!

-قانون جديد جرايم رانندگي از آذرماه اجرا ميشه وعابرين پياده اگه از محل هاي مشخص عبور نكنند جريمه ميشند .

-اين قانون چه ربطي به كارت ملي داره ؟!!

نگاه عاقل اندر جاهلي به من مي كنه و ميگه :

-شما روي بدن مباركت جائي هست كه پلاك نصب كنند ؟!

-اين ديگه چه حرفيه ؟ خب معلومه كه نيست ؛ ديوونه شده اي ؟

-آخه آدم نادون !من هم كارت ملي را براي همين نيازدارم ديگه ؛ ميخوام اگه ناغافل از خيابون رد شدم و پليس رسيد كارتم روي جيبم نصب باشه تا مأمور محترم راهنمائي و رانندگي بتونه به راحتي شماره ملّيم را يادداشت كنه و در صدور قبض جريمه مشكلي پيش نياد.

من هم نگاه جاهل اندر عاقلي بهش مي كنم و با خنده مي پرسم :

-حالا مبلغ اين جريمه چقدري هست ؟!

-سه هزار ؛ البته نه از اون سه هزارهاي جنجالي ؛ سه هزار تومان ناقابل .

خدائيش اين رفيق ما خيلي هم بي ربط نميگه .ما همه وظيفه داريم به قانون احترام بگذايم و به اجراي آن كمك كنيم .پس از اين به بعد  هر وقت از خونه بيرون ميريد ؛ لطفا كارت ملي وسنجاق قفلي همراه داشته باشيد .

:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
نویسنده : ف.فرح بخش
كمربندها را ببنديم

درست است كه از فلكه انوشيروان تا نزديك نجف آباد، جاده كمربندي ساليانه تصادفات مرگبار زيادي به خودش مي بيند اما به نظر من هميشه نبايد فقط نصفه خالي ليوان را ديد؛ حالا شما بيا هي تيتر بزن"جاده مرگ"يا بنويس اگر زمين هاي اين طرف يا آن طرف جاده درست بشود مشكل حل مي شود؛ هي سياه نمائي كن، بابا جان! بيا يك كم به ديد مثبت نگاه كن؛ خداي ناكرده كار به شكايت كشيده مي شود و درِ همين يك روزنامه شهر را هم مي بندندها؛ نگوئي نگفتم. اصلاً بگو ببينم ساختن يك لوكيشن سينمائي با جلوه هاي ويژه اكشن در شرايط فعلي سينما چقدر هزينه دارد؟! حالا يك جاده درست كرده اند كه ده ها لوكيشن واقعاً استثنائي مي شود از داخلش در آورد، آن هم مفت و مجاني و تو هي غر بزن. نگاه كن ببين بيراه مي گويم يا نه(فقط هر موقعيت را كه خواندي چشم هايت را ببند و آن را تصور كن، مطمئنم با من هم عقيده مي شوي):

ادامه مطلب را ملاحظه فرمائيد

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
:: برچسب‌ها: خميني شهر, جاده كمربندي, فلكه انوشيروان, نجف آباد, سينما, سكانس,
نویسنده : ف.فرح بخش
كوچه فرهنگ

خيلي ها فكر مي كنند طنز نويسي يه كار ساده و معموليه.چيزي تو مايه هاي جُك گفتن! ميگن:"كاري نداره كه! ما صبح تا شب هزار تا جك براي هم تعريف مي كنيم و مي خنديم؛ هزار تا طعنه و تمسخر هم بلديم ." ولي اشتباه است؛ نوشتن طنز علاوه بر داشتن خيلي چيزها نياز به مشاوره هم داره يعني شما بايد در هر زمينه اي حداقل يكي- دو مشاور كاردرست داشته باشي . تازه اگه توي سده بخواهي طنز بنويسي بايد فرامحلي هم عمل كني!!! يعني براي هر مطلب از هر محله يك مشاور خبره اجير كني و مواجبشان را هم سر موقع بدهي. يعني براي هر مطلب طنز دست كم سه مشاور نياز داري كه با پول آب و برق و گاز و تلفن همراه و هزينه رفت و آمدشان ماهيانه كلي خرج روي دستت ميگذارند. الكي كه نيست. باور كنيد از مواجبي كه از نوشتن عايدمون ميشه تنها كمتر از يك درصدش به خودمان مي رسه بقيه را صرف جيره و مواجب مشاورينمان مي كنيم.
گفتم كمتر از يك درصد ياد مشاور فرهنگي خودم افتادم. بنده در اين زمينه فقط يك مشاور دارم ؛ آخه بحث فرهنگه و تعدُّد مشاور ممكنه باعث تشتّت آرا و پراكندگي انديشه بشه؛ تازه مگه بودجه فرهنگي شهرمان چقدره كه سه-چهار تا مشاور بگيريم! عزيزان مسئول شهر كلي زور زده اند و توانسته اند درصد كمي از بودجه استان درسال89 را جذب كنند. آن هم با كلي دعوا و مرافعه!!
 داشتم مي گفتم مشاور فرهنگي بنده يك نفر بيشتر نيست؛ ايشون يك آدم كاملا بي ادعا و كم توقع است و تازه از همه مهم تر كُل كَلّه اش را كه واكاوي كني يكي- دو تار مو بيشتر نمي تواني پيدا كني ؛ چشم بنده كه به كلّه بي كلاهش مي افتد، دقيقا ياد وضعيت بودجه و فرهنگ شهر مي افتم و هيچ نيازي به اين كه ايشان دهان مبارك را بازكند و راجع به فرهنگ به من مشاوره بدهد و براي هر كلمه اش كلي پول دريافت كند نيست. يك نگاه به كلّه او كافي است تا وضعيت دستت بياد.
 بهش ميگم: "ميدوني در تمام شهرهاي استان با اينكه پرتراكم ترين جمعيت را داريم و احتياجمان بيشتر از همه شهرهاست ولي خيلي كمتر از ديگر جاها توانسته ايم بودجه فرهنگي جذب كنيم." با بي حوصلگي ميگه:" بودجه فرهنگي مي خواي چكار؟!" ميگم: "حرف اول و آخر را در اين زمونه فرهنگ مي زنه. هرچي فرهنگ يه شهر بالاتر بره ؛ مشكلات و نابساماني هاش پايين تر مياد." يه نگاهي به من ميكنه و با انگشت سبابه "قِرچ قِرچ" شروع به خاراندن كف كلّه اش مي كنه و ميگه:"آهان فهميدم،از اون لحاظ! خب! مشكل كجاست؟! چرا بيشتر نميدن؟!" ميگم: "هيچي ؛ ما هر چي ناله و فرياد مي كنيم و به مسئولين استان مي گيم شهر ما كمبود خيلي داره به جاي اين كه بودجه فرهنگيمان را زياد كنند ، بيشتر چوب لاي چرخمون ميگذارند و ..."
يهو مي زنه زير آواز كه:
            گفتم به كسي از تو كمك مي خواهم                 اين را  ز تو من بدون شك مي خواهم
            برگشت به گوشم دو سه تا سيلي زد                  كر  بود و گمان كرد كتك مي خواهم
اين هم مشاور فرهنگي ما! به جاي اين كه مشاوره بده آواز مي خوانه و تِرِقي ميده ....
درِ گوش اصفهاني هاي عزيز بگم كه كلان شهري مثل اصفهان هرچه بيشتر به شهرهاي دور و برش برسه سودش بيشتر عايد خودش ميشه؛ ما پامون را كه از شهرخودمون بيرون بگذاريم اولين جائي كه ميريم اصفهانه؛ خود دانيد...

:: موضوعات مرتبط: طنزواره هاي خودم، ،
:: برچسب‌ها: بودجه, فرهنگي, استان اصفهان, خميني شهر,
نویسنده : ف.فرح بخش

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد